بدون چادر احساس بدی دارم
خانم ها حتما بخوانند؛
من هنوز یه هفته هم نشده که چادری شدم ولی انگار یه عمر چادری بودم و دوسش دارم.

  می خوام اعتراف کنم که قبل از این اصلا دختر خوبی نبودم تا پارسال که رفتم پابوس امام رضا بهش قول دادم نمازم رو سروقت بخونم . سر قولم موندم با کمک آقای مهربونم نمازم رو سروقت می خونم بیشترشو میرم مسجد و به جماعت میخونم.

اون زمان یه پسری رو دوست داشتم سه سال باهم دوست بودیم یه هفته قبل از عقدمون همه چی بهم خورد سر لجبازی های اون چون خانواده ها هم مخالف بودن همه چی دست به دست هم داد تا اونم پاپس بکشه من موندم و یه عالمه حرف از خانوادم و  اطرافیان.

نیش وکنایه ها تمومی نداشت شب و روز کارم شده بود گریه با اینکه این همه بهم ضربه زده بود و پیش همه خار و خفیفم کرده بود بازم دوسش داشتم و به خدا التماس می کردم بهم برسیم.

دلم واسه خودم می سوزه وقتی یاد اشکام دعاهام می افتم چه نمازایی که نخوندم چه کارایی که نکردم خدا منو ببخشه حتی پیش دعانویسم رفتم.

حتی وقتی رفتم زیارت امام رضا از او هم فقط اون پسر رو خواستم بماند که اون چه بلاهایی سرم آورد و من چه محبتایی بهش کردم فقط آنقد بگم که واسه اون بی معرفت و همه اعضای خانوادش از مشهد سوغات آوردم و بهشون دادم ولی دریغ از یه تشکر یافهم و درک.

خیلی روزای بدی بود حریف دلم نمی شدم با اینکه می دونستم او به دردم نمیخوره ولی اراده نداشتم جلو دلم وایسم. هرکی منو میدید می گفت اون لیاقت تورو نداره ولی گوش من بدهکار نبود تا اینکه یکی ازدوستام با یه آقایی واسه ازدواج آشنا شد که ادعا کرده بود زنش طلاق گرفته و زن و بچه اش رفتن خارج ازکشور.

بعداز چندوقت معلوم شد همه حرفاش دروغ بوده و زنش چقدر ماهه. رفتم دیدن دوستم، برام از زندگیش و فداکاری هایی که کرده بود گفت. یاد خودم و اون آقا افتادم انگار خدافیلم زندگیمو چندسال برد جلو و بهم آینده ام رو با او نشون داد.

اون موقع تازه چشمم به لطف و محبت خدا باز شد اینکه چقدر براش عزیزم چقدر دوسم داره و حواسش بهم هست که اون گریه هامو ندیده گرفته تا تو آینده همیشه چشمام گریون نباشه.

دلم از محبت خدا پرشد و محبت تو خالی اون آقا کامل از دلم رفت.

از اون موقع تصمیم گرفتم هرکاری او گفت انجام بدم. یکی از کارایی که گفته بود حجاب بود منی که اصلا به حجاب اعتقاد نداشتنم حالا بدون چادر احساس بدی داشتم. سریع چادر خریدم و از تو همون مغازه سرم کردم.

میدونستم چادر حجاب برتره اما اراده نداشتم که سرش کنم اما محبت خداآنقدر دلمو پر کرده که اگه الآن بگه بمیر باکمال میل می پذیرم.

قبلا می دونستم آهنگهای تحریک کننده گناهه ولی اراده نداشتم که گوش ندم ولی الآن کسی هم میذاره ازش میخوام قطعش کنه خلاصه تصمیم گرفتم مومن واقعی باشم و همه چی رو باهم رعایت کنم نه اینکه هرکدوم رو خوشم اومد فقط همون رو رعایت کنم و نیجه این کارها رو هم عملا در زندگیم دیده ام.

از خدا می خواهم هیچوقت منو به حال خود وا نگذاره.

من خانواده مذهبی ندارم مادرم مانتویی هستش ولی همه استقبال کردن مخصوصاپدرم . هرکی منو با قیافه جدید دیده ازم تعریف کرده تنهاکسی که باهام برخورد کردهمون آقایی بود که گفتم دوسش داشتم البته نه مستقیم یه روز اتفاقی توخیابان دیدمش از نگاهش فهمیدم که داره به حالم تاسف میخوره چون اون خیلی بی اعتقاد بود.

الآن آرامشی دارم که باهیچی تو این دنیا عوضش نمیکنم تازه الآن فهمیدم چقدرخوبه مرد زندگی آدم مومن باشه خواستم لایق یه مرد مومن بشم و از خودم شروع کردم الآن باتمام وجود راضیم به رضای خدا و فقط ازش همسر مومن و خداترس می خوام برام دعاکنید.

من عاشق حضرت زهرا بودم ولی الآن بشتر دوستش دارم وقتی میدونم بهم نگاه میکنه و بهم افتخارمی کنه.

خیلی حس خوبیه وقتی سرمو روبالش میذارم باخیال راحت میخوابم ازاینکه روزمو بدون گناه و نافرمانی خدا و نگاه شیفته حضرت زهرا و آقام امام زمان گذروندم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, | 1:32 | نویسنده : هــــفـــتــــکـل ســـــــلام |